جوكها واس ام اس
جوک های جدید
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
اس ام اس به سلامتی
جوک خنده دار
جملات زیبا
دهکده عشق
حــدیث2چـــت
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جوكها واس ام اس و آدرس rominaa.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 126
بازدید هفته : 179
بازدید ماه : 468
بازدید کل : 23668
تعداد مطالب : 120
تعداد نظرات : 29
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


نويسندگان
rominam

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:اس ام اس خنده دار 92, :: 22:12 :: نويسنده : rominam

پسته رسید به زعفرون ، خدا برس به دادمون :|

* * *



خوش به حال پراید !

ارزش اونم رفت بالا ولی ما هنوز همونی که هستیم هستیم

* * *

الان زنگ زدم به شماره 09121020315 ( ده بیس سه پونزده ) یارو ورداش گفتم حاجی خطت خیلی شاخه دمت گرم

 قطع کرد
:)


* * *


الان دیگه برای مسافر کشی هم باید بیست میلیون

سرمایه داشته باشی ! :-|

 
یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:اس ام اس تيكه دار 92, :: 22:11 :: نويسنده : rominam


ایــنـجـــــــا …

دســت هــر کـــس را کــه مـیـگـیــــری بــرای {بـلـنــــد شـــدن}

آمـــاده مــی شــــود بــرای {ســـوار شــــدن}


* * *


قرعه کشی تمام شد

تو به اسم دیگری درآمدی

تقدیر جای خود

اما لااقل اسم مرا هم در کیسه ات می انداختی !!


* * *

فهمیده‌ام که نفرت هم مثل دیگر احساسات

مثل عشق ، قیمت دارد

تنفر را هم نباید خرج هر کسی کرد !!

 
یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:اس ام اس نوروز 92, :: 22:10 :: نويسنده : rominam


با سلام

یارانه شما این ماه واریز نمیشود

شما را در پراید مشغول خوردن پسته دیده اند !


* * *

تابستون امسال تا میتونین خربزه و هندونه و … بخورین ، تخمه هاشو نگه دارین واسه آجیل سال بعد !!

والاااااااا  نخند! جدی میگم!


* * *

از الان واسه روبوسی عید استرس گرفتم :|

که 2بار باید بوس کنم یا 3 بار :((

 
یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:اس ام اس نوروز 92, :: 22:9 :: نويسنده : rominam


تحویل نمیگیرم…!!

سالی را که بدون حضور تـو تحویل شود… !!


* * *



من نام کسی نخوانده ام الا تو / با هیچ کسی نمانده ام الا تو

عید آمد و من خانه تکانی کردم / از دل همه را تکانده ام الا تو

 
یک شنبه 20 اسفند 1391برچسب:جوكهايي براي سال 1392, :: 22:4 :: نويسنده : rominam

نیم کیلو باش ، ولی

.
.
.

پسته باش !


* * *


تنهایی یعنی

بری دم پنجره واستی همینجوری که پسته میشکنی

و میخوری زل بزنی به پرایدت که ندزدنش !!

 
دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:سايبان عشق, :: 22:15 :: نويسنده : rominam

سایبون عاشقی ღ

داستان غمگین اما واقعی!

شهریور 1381 بود که با یه دختر آشنا شدم . از راه تلفن . آخه اونقدر مغرور بودم که هیچ وقت غرور مردونم بهم اجازه نمی داد که از راه متلک بار کردن دخترا توی خیابون برای خودم دوست پیدا کنم . هر چند که به خاطر این غرور 3 سال توی غم عشق دختر همسایمون سوختم و با اینکه می دونستم اونم منو می خوادولی هیچ وقت به خودم اجازه ندادم که برم باهش حرف بزنم . از آخر هم پرید و رفت روی بوم یه نفر دیگه نشست . شاید اسم این غرور دیونگی باشه . اما این من بودم . من ...

 
بالاخره بعد از چند سال از آخر 21 شهریور با یه دختر مظلوم و معصوم و قد کوتاه آشنا شدم . اونقدر دوستش داشتم که وقتی براش خواستگار اومده بود و من اول بخاطر مشکلات مالی و خانوادگی می دونستم نمی تونم فعلا بگیرمش جواب رد بهش دادم نتونستم دوریش رو تحمل کنم یک ماه مونده به عقدش بهش گفتم که می خوامش . اما ای کاش می فهمیدم که جواب مثبتی که بهم داد از ته دل نبود بلکه از روی احساسات مقطعیش بود . احساسی که نیمی از اون در گرو اون یکی رقیب بود . رقیبی که بعد از بهم خوردن قرارشون افسردگی گرفت . اما چه میشه کرد ؟ منم این وسط عاشق بودم و تقصیری نداشتم .
 
ماهها با هم خاطرات گوناگونی داشتیم . خاطرات خوب و شیرین . خنده و دعوا . قهر و آشتی . منت کشی نوبتی و ...
 
قرار ملاقات ساعت هفت و نیم صبح . از قدم زدن توی آفتاب گرم تابستوت تا قدو زدن توی برف و سوز و سرما و بعد هم باز گرما .
 
به یاد می یارم اون زمانیکه به علت بیماری قلبیش توی بیمارستان بود و من در شهر دیگه غمگین و نگران . انگار که واقعا قلب من درد می کرد . به یاد می یارم که بعد از چند وقت که ازش خبر نداشتم وقتی باهش صحبت می کردم ازروی ضعف و ناتوانی نفسش به شماره افتاده بود و باز هم به یاد می یارم زمانیکه روز اولی که دیدمش از شدت معصومیت صداش می لرزید . آخه اون مقام چهارم قرائت قرآن رو توی کل کشور در مقطع سنی دبیرستان رو به یدک می کشید . اما مگه میشه که همچین آدمی همچون آدمی بشه . چی شد که اون شد ؟ زمانیکه من برای تحصیل توی شهرستان بودم به اون چه گذشت که معصومیتش رو باد به باد تبدیل کرد ؟
 
364 روز از آشناییمون گذشت که یک روز با هم قرار کوتاهی رو گذاشتیم . آخه اون اونروز از کتابخانه حرم مشهد می یومد و من هم تازه 24 ساعت نبود که از شهرستان اومده بودم . چقدر اون روز هوا گرم بود . از همون اول که دیدمش احساس کردم که حالش دگرگون شده . صورتش قرمز بود . بعد از مدت کوتاهی توی کوچه پس کوچه ها بودیم که باز قلبش گرفت . انگار که قلب من گرفت . اون نمی تونست راه بره . ما خیلی از حرم دور شده بودیم . بهش گفتم بذار ببرمت خونتون . اما گفت که وسایلام توی کتابخانه هست و اگه این طور برم خونه بهم شک می کنند . به ناچار و به سختی بردمش کتابخانه . یکی از دوستاش گفت که شما ببریدش برون تا هوا بخوره . چقدر اون روز گرم بود نمی تونستم تنهاش بذارم . گفتم ببرمش توی خود حرم تا یه جایی خنک گیر بیاریم بشینیم تا حالش خوب بشه . همین طور که توی حرم نشسته بودیم و داشتیم برای زندگی آیندمون نقشه می ریختم و از راه و روش عشق و زندگی براش می گفتم یه وقت نگاش کرد و دیدم اشک توی چشمای درشتش حلقه زده و داره منو نگاه می کنه .
 
بالاخره اون چیزی ک نباید میشد شد و تند باد زندگی اونو از من گرفت . اون توی این تند باد خیلی زود تسلیم شد و خودش رو باخت . اما من هنوزم با اینکه پشتم از غه این تند باد خم شده و بعضی از موهام سفید اما هنوزم مثل کوه دارم مقاومت می کنم .
 
چند تا از خادم ها به ما شک کردن و مارو تحویل نگهبانی حرم دادند . خیلی نامرد بودن . خیلی . تا دنیا دنیاست نفرین هاشم از اونا بر نمی گرده . نگهبانی حرم رو چند تا از مامورای نیروی حق کش انتظامی تشکیل داده بودند . وقتی که داشتیم به سمت نگهبانی می رفتیم من آروم به یکی از اون خادما گفتم الان که داریم با هم می ریم با من هر کاری خواستید بکنید مسئله ای نیست ولی به این دختر کاری نداشته باشید آخه اون ناراحتی قلبی داره . می دونید اون خادم چی گفت ؟ الان که می خوام بگم جگرم داره می سوزه . گفت که به ما چه ؟ مرد م که مرد . کی به ما کار داره ؟
 
وقتی رفتیم توی نگهبانی اونجا چند تا درجه دار و یه لباس شخصی بود . اون لباس شخصی در حال بازجویی از یه نفر دیگه بود . بی چاره اون آدم . معلوم نبود چی کار کرده بود که همچین زده بودنش که مرد به اون بزرگی داشت گریه می کرد و التماس می کرد . هر چی بود که زوار بود و غریب . بنازم به این زوار پرستی . اینه اون زوار دوستی مشهدی ها . اینه اون همه توصیه در مورد خوش رفتاری با زوار امام رضا ...
 
وقتی اون لباس شخصی موضوع رو فهمید من و اون و از هم جدا کرد . اونو فرستادند توی یه اتاق دیگه . یه مامور هم رفتش توی اون اتاق . نفهمیدم باهش چی کار کردند که به 2 دقیقه نرسید که صدای گریش بلند شد . به من که جز خدا از هیچ کس نمی ترسم و مثل کوه جلوی اونا ایستاده بودم گفتند که برم توی بازداشتگاه .
 
اینجاش خیلی جالبه . میگن بابای امام رضا توی یکی از زندانهای تاریک بنی عباس به شهادت رسید . اما آیا خود امام رضا می دونه که توی یکی از گوشه های صحنش یه زندان ساختند که سلول سلول هست و هر سلولش اونقدر کوچیک که نمی تونی پات رو توش دراز کنی . اونقدر تارک . اونقدر بد بو که لکه های خون روی موزاییکاش خشک شده .
 
من رو فرستادند توی یکی از اون سلول ها . توی این مدت زنگ زدند به باباش . باباش اومد و منو از زندان اوردن بیرون . از من پرسیدند حالا چه نسبتی با هم داری ؟ همون جواب قبلی نامزدیم . باباش ناراحت شد و اون لباس شخصی اولین سیلی رو زد . باباش می خواست به طرف من حمله ور بشه اما اونا جلوش رو گرفتند . می دونید چرا ؟ چون می خواستند خودشون با کتک زدن من حال کنند .
 
منو دوباره فرستادند توی سلول . جایی که هیچ شاهدی نباشه جز خدا . فکر کنم اونجا امام رضا هم نبود . شاید هم بود و به اونا القا می کرد که منو چهار ساعت مثل یه سگ بزنند . مثل یه سگ . بعد از دقایقی از اومدن باباش با یه تعهد ساده دختر و پدر رو فرستادند رفت . اما منو مثل یه سگ می زدند . به خدا دروغ یست اینو که بگم که چنان سیلی هایی رو به من می زدند که گویی توی اون زندان تاریک فلاش دوربین رو توی چشمام می زدند . موهام رو می کشیدند . کمر بندم رو باز کردند و با همون کمر بند منو می زدند . تازه یه نیروی کمکی هم اوردند . یه سرباز اوردند که با پوتینش بزنه توی کمرم . اما توی این چهار ساعت هرگز سرتسلیم در مقابل اونا پایین نیووردم . چون خودم رو بی گناه می دونستم . مگه گناه من جز عشق پاکم چیزه دیگه ای بود . تقصیر من چی بود که اون روز قلبش درد گرفت و من مریض به حرم اوردم . همه مریض میارن حرم تا شفا پیدا کنه نه اینکه بزننش .
 
هنوز هم یزیدیان هستند . اونجایی که من آی بخوام و اونا با کتک منو سیراب کنند . پس کی برای مصیبت من گریه کنه .
 
بعد از اون همه کتک با انگشت نگاری آزادم کردند . مثل اینکه من دزدی کردم . شاید هم تروریست باشم .
 
با بدنی خسته به خونه رفتم و موضوع رو برای خانواده تعریف کردم و به اونا گفتم که حالا که همه چی لو رفته بریم خواستگاری تا همه چیز آبرومندانه تموم بشه . اما پدر مغرور من به این وصلت به خاطر همون مسائل سنتی ( برادر بزرگ اول داماد بشه - سربازی رو تموم کن - درست رو تموم کن - شغل گیر بیار و هزارتا چیز آشغال دیگه ) رضایت نداد .
 
می دونستم که حالا اون تحت کنترل هست . از طریق دوستاش ازش خبر می گرفتم . دوستش یه بار از خونه اونا زنگ زد و گفت آزاده میگه دیگه حاضر به ادامه این رابطه نیست . اما من باور نمی کردم . فکر می کردم به خاطر فشار خانواده مجبور به گفتن این مطلب هست . اصلا از کجا معلوم که اون این حرف رو زده باشه ؟ بیست روزی گذشت و برای اولین بار بعد از این مدت زنگ زدم خونشون . خودش گوشی رو برداشت ولی تا صدای منو شنید فورا قطع کرد . با خودم گفتم حتما موقعیت نداره . از اون به بعد هفته ای یکبار زنگ می زدم خونش و تا صدام رو می شنید قطع می کرد و من هنوز با همون خیال خام . بعد از مدتی وقتی زنگ می زدم خونش تا گوشی رو بر می داشت بلافاصله می گفتم یه زنگ به من بزن و اون قطع می کرد . از آخر اواسط تابستون که من زندگی رو مثل یک مرده متحرک می گذروندم و شب رو به روز و روز و به شب با غم و غصه جدانشدنی به هم می دوختم یه روز زنگ زد . بهش گفتم که دلم برات تنگ شده و هزار تا چیز دیگه . اما این آزاده دیگه اون آزاده نبود . گفت دیگه حاضر نیست رابطه ای حتی از طریق واسطه با من داشته باشه . باز هم من در خیال اینکه تحت فشار خانواده است باور نمی کردم . کلا سه ماه کارم ریختن اشک و آه و ماتم و فکرو تنهایی بود و هفته ای یکبارهم زنگ زدن به او و قطع کردن تلفن از سوی او ... آه چقد روز های سختی بود
 
بعد از گذشت سه و یا چهار ماه با همین منوال از آخر در اوایل پاییز تونستم با توسل به سماجت های چند ماهم با اون دوباره رابطه تلفنی برقرار کنم . چون ترم آخر دانشگام بود نمی تونستم زیاد بیام مشهد و از شهرستان ساعت ها با او صحبت می کردم تا او را به سمت خودم دوباره علاقمند کنم . اما انگار واقعا من برای او مرده بودم . مثل یه سنگ شده بود . خشک و سد و بی روح . اونقدر که بعضی وقتها عصبی میشدم و انگار که او همینو می خواست سریع قهر می کرد و من باید یک هفته منت کشی می کردم و او گوشی رو قطع کنه تا باز دوباره با من حرف بزنه . اما باز هم خشک و سرد و بی روح . تویاین مدتی که به همین منوال می گذشت خیلی وقت ها بود که زنگ می زدم خونشون و خط اونا ساعت ها مشغول بود و باتوجه به شناختی که از او داشتم می دونستم که با دوستاش طولانی صحبت نمی کرد . پس چرا گوشی مشغول بود ؟ یه چیزایی به ذهنم می رسید . انگار داشت بوی خیانت به مشام می رسید . اما نمی خواستم قبول کنم . اخه باورم نمی شد . نمی خواستم باور کنم . توی اون مدت بعد از اون دوران چند ماهه هجران جفایی که به من می کرد بیشتر زجرم می داد . من پشت گوشی حتی التماس و گریه کردم اما اون ... آه ... اون به گریه های من می خندید .
 
می گفتم آزاده با من این کار رو نکن . من به خاطر قلب تو 4 ساعت زیر دست و پا کتک خوردم . می دونید چی می گفت ؟ می گفت تو بخاطر بلبل زبونی های خودت کتک خوردی . تازه اولش هم باور نمی کرد .
 
بهش گفتم حرف دلت رو بزن ببینم قضیه چیه ؟ گفت که از اول مهر با همون خواستگار اولیه رابطه پنهانی بر قرار کردن وبا این حرفش دل منو آتیش زد .
 
بهش گفتم آزاده تو قدر منو وقتی می فهمی که دیگه من نیستم . اون وقت برای بازگشت تو خیلی دیر شده . بهش گفتم نذار نفرینت کنم که نفرین عشق زندگیت رو آتیش میده . ولی اون می خندید و از آخر هم بعد ز چند بار قهر اون و من کشی های من یکبار برای همیشه این منت کشی طول کشید و دیگه جواب تلفن هام رو نداد تا اینکه منو از خودش نا امید و رنجور و دلشکسته کرد . اون برای همیشه رفت و منو با دنیایی از غم و اندوه تنها گذاشت .
 
وفا کردم و جز جفا ندیدم ----- از دست اون من چه ها کشیدم
 
از آخر آه آتشین من از سینه برخاست و بدرقه این جدایی گشت . نمی دونم این نفرین با اون چه کرد که بعد از چند ماه به من زنگ زد و گفت از کرده اش پشیمونه و داره چوبش رو می خوره . ولی افسوس که مطابق مرام من وقتی مهر کسی به سختی از خونه دل من بره بیرون جاش جز نفرت و کینه چیز دیگه ای نمیشینه . در نتیجه من هم با اون همون کاری رو کردم که اون با من کرد . تلفن هاش رو قطع می کردم واز صفحه زندگیم برای همیشه خطش زدم . اما ظلم و ستمی که توی این جریان به من روا داشته شد هنوزم که هنوزه منو می سوزونه و من با خاطرات کهنه اون آزاده می سوزم و می سازم . بطوریکه برای تسکین دردهایم دیگه به سراغ دلم نمیرم . دلم رو یه جایی از خاطراتم دفن کردم .
 
اما توی این مصیبت مصیبتی که از همه بیشتر منو سوزوند کتک خوردن توی حرم امام رضا بود . این مصیبت رو دیگه با دفن دلم هم نمی تونم از یاد ببرم و هر از چند گاهی دل منو تا آخر می سوزونه و خاکستر می کنه .
 
آخه من بیگناه کتک خوردم . آخه داد منو امام رضا نستاند . منی که هرشب شهادت امام رضا از بچه گیم شله زرد بین اهالی تقسیم می کردم . منی که به یاد پهلوی شکسته مادرش خون گریه می کنم . به خاطر پهلوی شکسته مادرم . آخه منم سیدم . یه سید مثل جدم خونین جگر .
 
شنیده بودم که یه روز یه جونی داشته توی حرم امام رضا چشم چرونی میکرده یه نفر اون جون رو سیلی میزنه و شب از شدت دست درد به خودش می غلطیده تا اینکه می فهمه به خاطر چی بوده و از اون جون حلالیت می طلبه و دستش خوب میشه .
 
یه جای دیگه شنیدم که در زمان های قدیم یه مستی همیشه میومده توی حرم و برای زوارها مزاحمت درست می کرده و مردم از این بابت خیلی شکایت پیش صاحب اونجا می بردند تا اینکه یه دفعه که اون آدم مست می یاد توی حرم یه صاعقه بهش می خوره و می میره . شب یه نفر خواب امام رضا رو می بینه که داشته از اما بابت مجازات اون مرد تشکر میکرده . امام رضا به اون مرد میگه اگه به من بود اگه هزار بار دیگه هم می یومد توی حرم باهش کاری نداشتم ولی اون روز که بهش صاعقه خورد حضرت عباس اومده بود زیارتم و با مشاهده این بی احترای طاقت نیاورد و اون آدم رو مجازات کرد .
 
حالا من می خوام بپرسم که آیا من گناهم خیلی بیشتر از اون آدم مست بوده که داد من ستانده نشد و اون آدما به مجازات خودشون نرسیدن ؟ من براش یه جواب دو حالته دارم . یکی اینکه همه این روایات دروغ هست و این دنیا حسابی نداره اما اگه این حالت اشتباهه پس حتما حالت دوم درسته که من لیاقت ندارم . خب پس منی که لیاقت ندارم داد من ستانده بشه . پس منی که از اون آدما کثیف تر هستم . پس حتما خود امام رضا راضی بوده که من این طور کتک بخورم . پس من از اون دستگاه نور رانده شدم و حق بردن بدن ناپاک خودم رو به اونجا ندارم . برای همین از اون روز که اون اتفاق توی حرم برام افتاد دیگه به حرم نرفتم و تا خودش اونایی که منو این جور زدند رو مجازات نکنه و خودش به من اجازه ورود نده دیگه به حرم نرفتم و نمیرم.
 
این داستان مربوط به من نیست. من اینو تو یک وب خوندم
 
دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:جملات عاشقانه, :: 22:13 :: نويسنده : rominam

 

http://www.dl2.mobfa.org/winter89/dl/sms-love-mobfa.jpg

 

 

 

 

 

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

حریف مجلس ماخود همیشه دل می‌برد            علی الخصوص که پیرایه ای بر او بستند
سعدی

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

آن دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود        در  کارخیـر حاجت هیچ استخاره نیست
طبیب اصفهانی

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

مایة  راحت  و  آسایش   دل  بودی    تو            تا بــرفتی تــو دلـــم هیــــچ نیـاسود بیا
اوحدی مراغه‌ای

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

دیگران  در  کار دنیایند و  من  در  کار  دل           نیست دوشم زیرباری جز به زیر بار دل
امیری فیروزکوهی

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

از سر  زلف  تو  شوریدگی   آموخته   دل           و آتش  مهر تو در جان من افروخته دل
خواجوی کرمانی

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

تقدیم به کسی که اسمش انتها ندارد ، محبتش پایان ندارد ، فراموشیش امکان ندارد .

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

کسی نیامده جز او سر قرار خودش / نشست غرق تماشای آفتاب خودش / چه انتظار عجیبی است اینکه شب تا صبح / کسی قنوت بگیرد به انتظار خودش .

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

جای قول و قرارهایمان امن است ، زیر پاهای تو !

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

آن نازنین کجاست که یادم نمیکند / صد غم به سینه دارم و شادم نمیکند / یک لحظه آنکه بی من هرگز نمی نشست / امشب به یاد کیست که یادم نمیکند .

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

نگی که ما گداییم / نگی که بی وفاییم / ما اهل هر کجاییم / مخلص بعضیاییم .

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

دلتنگی های من به تو رفته اند ، آرام می آیند ، در سینه می نشینند ، دیگر نمی روند .

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

نمی دانم چه گرمی کرده‌ای بادل نهان ازمن        که تاغافل شوم ازوی دوان سوی تو می‌آیم
حکیم شفائی

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

دل نیست  کبوتر  که چو برخاست نشنید        از  گوشة  بامی که پـــریدیم ، پـــــریدیم
وحشی بافقی

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

هنوز  نقش  وجود  مرا  به  پردة هستی         نبسته بود زمانه که دل به مهر تـو بستم
مهرداد اوستا

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند          چون تو را نوح است کشتیبان ‌زطوفان‌غم‌مخور
حافظ

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

بسی  گفتند :  دل  از   عشق  برگیر           که نیرنگ است وافسون است وجادو است

ولی   ما   دل  به  او  بستیم  و دیدیم          که این زهــــر است امــّـا نــوش دارو است
فریدون مشیری

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

هرشب منم بایاداو وین چشم شب بیدارتن      در سینه می‌گرید دلم وای از دل بیمارمن
مهدی سهیلی

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

قطرة  خون   تازه‌ای از  تو  رسیده بر دلم        به که به دیــده جا دهم تازه رسیدة تـــرا
فروغی بسطامی

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

چودل دردیگری بستی نگاهش دارمن رفتم       چورفتی در پی دشمن مرا بگذار من رفتم
اوحدی مراغه ای

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

تو را چندین که با من بود یاری بندگی کردم     چو دانستم که غیرازمن گرفتی یارمن رفتم
اوحدی مراغه ای

برون کردی مرااز دل چو دل با دیگری داری       کجا یادآوری از من که از من بهتری داری
اوحدی مراغه ای

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

ز بسکه دیدة من از غم شبــانه گـریست        سحـر به درد دل من دل زمــانه گریست
مجید شفق

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

به کعبه رفتم و دل نـالـه کرد تا دم صبح         ولی برای خدا نی برای خــــــانه گریست
مجید شفق

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

دل گرفتارغم و درد است یک بارش مسوز      از  برای  محنتش  بگذار یک چنـــدی دگر
بابا فغائی

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

راه هفتاد و دو ملّت می‌شود این جا یکی       زینهار ای  طالب  حق  از  در  دل نگذری
صائب تبریزی

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

ای که می‌پرسی ز من کان ماه را منزل کجاست    منزل او دردل است امّا ندانم دل کجاست؟
هلالی جغتائی

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

خاموشی  لبم  نه  ز  بیداری و رضاست       ازچشم من ببین که چه غوغاست در دلم
سایه

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

بی رویت آینه کدر خواهد شد / آهم در شهر منتشر خواهد شد / چون بمبی ساعتی دلم در سینه / با تاخیر تو منفجر خواهد شد .

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

عزیزم حسادت نکن ، این که بعد از تو بغل گرفته ام ، زانوی غم است !

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

همیشه از فاصله ها گله مندیم ، شاید یادمان رفته که در مشق های کودکیمان گاه برای فهمیدن کلمات فاصله هم لازم بود .

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

گر توانی از محبت حلقه در گوشم کنی / حیف باشد که مرا چون شمع خاموشم کنی / من که از یاد تمام آشنایان رفته ام / وای بر من گر تو هم روزی فراموشم کنی .

————— اس ام اس رمانتیک , اس ام اس عاشقانه —————

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم           باید اوّل به تو گفتن که چنین خوب چرائی
سعدی

 
دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:جملات عاشقانه, :: 22:12 :: نويسنده : rominam

حتم دارم کارگران در تمام جاده ها مشغول کارند ! همه راه هایی که تو را به من میرسانند در دست تعمیرند ! اگر نه تو حتما می آمدی … !

 

سخت است میان هق هق شبانه ات نفس کم بیاوری و او به عشق جدیدش بگوید : “نفس”

 

خدایاایوب را به زمین برگردان … میخواهم از صبر برایش بگویم !

 

گاه فریاد میزنم ، گاه آرام میخندم ، سپس گریه میکنم ، آیا سزاى دوریت دیوانگیست ؟

 

 

 

وقتی می رفت گفت تو را هم می برم … گفتم کجا ؟ ! گفت از یادم …

 

گناه تو نیست این رسم عشق است ، تا نسوزاند پخته ات نمی کند !

 

راست یا دروغ مهم نیست ! تو فقط با من حرف بزن ! چشمانت زیرنویس می کنند !

 

عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم میکند

 

چمدان کوچکت جا نداشت وگرنه خوابهایت راهم مى بردى

 

نوشته ها بهانه است ، فقط مینویسم که یادآوری کنم به یادتم … باورش با تو

 
دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:جملات عاشقانه, :: 22:11 :: نويسنده : rominam

درخت دوستی رو با قلب میکارن نه با دست ! تو را من با قلب دوست دارم نه با حرف  

 

کـوتـاه مـی گـویـم دوسـتت دارم اما از دوست داشـتـنـت کـوتـاه نـمـی آیم

 

با هم باشیم نه یک سال بلکه یک عمر بگذار آوازه ی با هم بودنمان چنان در شهر بپیچد که روسیاه شوند آنان که بر سر جدایی مان شرط بسته بودند

 

من برای دوست داشتن ات مدت هاست آماده ام اما امان از تو امان از زن ها همیشه دیر حاضر می شوید

 
دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:جملات عاشقانه, :: 22:10 :: نويسنده : rominam

در راه تو بی اراده رفتن خوب است / در چشم تو بی افاده رفتن خوب است / جایی که همه فکر سواری هستند /  دنبال دلم پیاده رفتن خوب است

 

همیشه دلتنگی به خاطر نبودن کسی نیست گاهی بخاطر بودن کسی ست که حواسش به تو نیست

 

بعد از مُردنم سرم را جدا کنید بگذارید روی شانه ام شانه ای که سر می خواست ، سری که شانه می خواست هر دو را برسانید به آرزوشان

 

آمـــد امـــا در نگاهــش آن نوازش ها “نبــــــود… چشــم خواب آلـودش را مســتى و رویــا “نـــبود … لـب همــان لـب بود اما بوسـه اش گرمــى “نـداشـت …. دل همــان دل بود اما مســت و بى پـروا “نبــــود